برخلاف دیگران که از روزمره نویسی در دفتر خاطرات و وبلاگ‌های جوان، نوشتن و نوشتن را شروع کرده‌اند، من از خواندن به نوشتن رسیده ­ام!

تا یادم هست پدر هر روز با کتاب‌های متنوع به خانه می‌آمد؛ و به واسطه حضور کتاب‌های کتابخانه، من گاهی با تاریخ نرد عشق می‌باختم و گاه ساعت‌ها با تمام وجود محو اشعار فروغ و پروین می‌شدم، که برایم در پاره‌ای از اوقات جذاب و در دیگر مواقع گنگ و بی‌مفهوم بود؛ اما هر چه بود جذاب بود و ناهمواری‌های راه یادگرفتن مانع از ادامه کتاب خواندنم نمی‌شد!

خوب یادم هست آن روز بارانی پاییزی را که با پدر رهسپار تنها کتابخانه شهر شدیم تا بتواند روزنامه‌ای برای مطلع شدن از اخبار روز بخرد. در آن روز تاریخی (البته در زندگی من) چشمم به کتابی افتاد که بارها نام آن را شنیده بودم و در فراقش می‌سوختم اما دم نمی‌زدم. من عاشق ناپلئون بناپارت بودم و کتابی که مقابل چشمان من دلبری می‌کرد چیزی نبود جز دزیره اثر آن ماری سلینکو.

با پدر وارد معامله شدم و قول دادم که این ترم معدلم را به بیست می‌رسانم و باید آن کتاب را برای من بخرد، برای منی که دختری جوان در آستانه 14 سالگی بودم! دقیقاً هم سن معشوقه ناپلئون که هیچ وقت به او نرسید!

پدر اولین کتاب غیر درسی را برایم خرید و تاکنون که چندین سال است آن را در بین کتاب‌هایم می‌بینم، آن روز بارانی را فراموش نمی‌کنم و آن خرید دل‌انگیز را!

کتاب‌های خوانده شده من از مرز چند صد عدد به لطف پدر گذشت و من ناراحت بودم که از حجم مطالب ذهنم و علاقه بی‌حد و اندازه‌ای که به ادبیات دارم در هیچ کجا نمی‌توانم بهره ببرم، جز گوشه‌های کتاب‌هایم، آن هم زمانی که به جای نقاشی‌های حاشیه‌ای! ابیاتی از اشعار شاعری محبوب یا نوشته‌ای از کتابی خاص را می‌نوشتم.

گذشت و گذشت و چرخ فلک چرخید تا من به واسطه علاقه‌ای که به تکنولوژی داشتم و رشته‌ای که در آن تحصیل کرده بودم وارد شرکتی شدم به عنوان یک عضو کوچک از خانواده‌ای بزرگ! سال‌ها گذشت و من در کنار کار خودم در معرفی تکنولوژی‌های جدید مطالبی مختصر می‌نوشتم تا کم کم توانستم دست به قلم شده و از حالت خامی خارج شوم. پس از آن کار اصلی من که برنامه‌نویسی بود در مقابل نوشته‌هایی که درون مغزم رژه می‌رفتند رنگ باخت و نوشتن به شغل اولم تبدیل شد و کد نویسی به شغل دومم!

مجموعه تاریخ ایران باستان

با وجود این که نام نویسنده را تنها شایسته افرادی مانند جلال آل احمد و محمود دولت آبادی می‌دانم، بنابراین از نظر من نام تولیدکننده محتوا برای این شغل شایسته‌تر است تا نویسندگی! چرا که تا نویسنده شدن راه درازی در پیش است.

اگر در جایگاهی قرار دارید که می‌توانید دست بر قلم شوید و هر آنچه در ذهن دارید را با دیگران به اشتراک بگذارید، هرگز در این راه کوتاهی نکنید؛ چون نه تنها به خودتان ظلم می‌کنید، بلکه افرادی زیادی که می‌توانند از خواندن مطالبتان لذت ببرند را نیز از این لذت محروم می‌کنید.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *